سلام. سلام. خیلی خوشحالم که امروز اومدم اینجا تا براتون صحبت کنم. یعنی میدونید. خودم خیلی دوست دارم تا براتون صحبت کنم. اول آقای کریمی با من تماس گرفتند و من را دعوت کردند و من هم قبول کردم. چون واقعاً به صحبت کردن نیاز داشتم. مخصوصاً صحبتی که کمی تخصصی باشه. نه خیلی تخصصی٬ ولی در حدی که من کمی ازش اطلاع داشته باشم. امروز وقتی داشتم ماشینمو جلوی ساختمون پارک میکردم داشتم با خودم فکر میکردم که وقتی اومدم اینجا چجوری سر صحبت رو باز کنم. اما بعد فهمیدم که سر صحبت باز هست. هه هه. و من فقط کافی است که صحبت کنم. اما این کافی نیست. چرا که من دنبال یک مقدمه میگشتم تا یکهو نپریم وسط بحث. به نظر من اول آدم باید یکم آماده باشه برای اینکه چیزی رو بشنوه. و این تنها مخصوص شنیدن چیزی نیست. شما اگر فیلمی٬ کتابی چیزی میبینید یا میخوانید خب طبیعتاً قبلش یه آمادگی راجع به اون فیلم یا کتاب دارید. شنیدن هم همینطوره. اما واقعا قرار نیست فقط من حرف بزنم. راستش بیشتر دوست دارم حالت صحبتمون جوری باشه که هر کسی هر نکتهای به ذهنش رسید بدون خجالت بیان کنه. من واقعا خوشحال میشم که یکی نقطه نظرش رو برای بقیه بیان کنه. درست میگم؟ شمام موافقید؟ بله. میبینید. شما هم موافقید. ممنون. خب بذارید قبل از اینکه بحث رو آغاز کنیم من یک جملهای رو دوست دارم براتون بگم. البته خیلی بی ربط هم به بحث امروزمون نیست. این جمله رو چند روز پیشا توی روزنامه خوندم. ولی متاسفانه یادم نیست که این جمله رو چه کسی نوشته. یعنی فقط یه جمله نبود. یک مقاله راجع گیاهان سمی بود. که خب یک جملهاش خیلی برام جالب بود. نوشته بود که انسان ها همانطور که خوب هستند هم زمان میتونند بد باشد. این امر در مورد گیاهان هم صدق میکند. بسیار جالب بود. بلافاصله بعد از این خوندن این جمله به فکر فرو رفتم. دیدم پر بیراه ننوشته. یعنی اول به خودم نگاه کردم. از نظر خودم من آدم خوبی هستم. فکر کنم شما هم همینطور در مورد خودتون فکر کنید؟ به هر حال. دیدم من از نظر خودم آدم کامل و خوبی هستم. اما در کنار خوبی هایم بدی هایی هم دارم. شاید من مالیاتام را به موقع پرداخت میکنم و یا اجاره خانهام هیچ وقت عقب نمانده. خب این نشان میدهد من آدمی هستم که به قوانین احترام میذارم و علاوه بر اون آدم متاهلی هستم. البته واژهی بهتری برای متاهل پیدا نکردم. معمولا این واژه برای کسانی که زن یا شوهر دارند بکار میرود. اما من متاسفانه یا خوشبختانه هنوز مجردم. راستش قصد ندارم مجرد بمونم. اما کو آن کسی که دنبالش هستی؟ هه هه. درسته؟ به هر حال. من در کنار اینکه آدم خوبی هستم اما به هیچ وجه در خیابان به گدایی چیزی پول نمیدهم. و عقیدهام هم این هست که اون هم امکاناتی که من داشتهام داشته. پس چرا من گدا نیستم ولی اون گدائه؟ این حتماً خواست خود آدمه. میدونید که از چی حرف میزنم. آدم در هر شرایطی که باشه میتونه به اون چیزی که میخواد برسه. هر شرایط. به هر حال رسیدن به اهداف هم آسون نیست. توی مقاله نوشته بود که گل ها و گیاهان با توجه به خاصیت هایی که دارند اما بعضی هاشان برای انسان مضر اند. که من عقیده دارم شاید همان چیزی که برای انسان مضر است برای اکو سیستم بسیار خوب است. نمیشود که چون برای انسان خوب نیست پس باید آن گیاه رو از بین برد. اما چرا گفتم این نوشته خیلی بی ربط هم با بحث ما نیست. شما سیگار میکشید؟ خب معلومه. هه هه عجب سوالی. ولی سوال اینجاست که آیا واقعا میخواید که ترک کنید؟ این سوال رو باید از خودتون بپرسید. جدی میگویم. چون تا جوابتان به خودتان مثبت نباشد نمیتوانید به ترک کردن فکر کنید. من خودم پنج سالی میشه که دیگه سیگار نمیکشم. البته یکی دو باری شدیداً هوس کردم و حتی چند باری هم از دکه یک نخ سیگار خریدم و یک پوک زدم. اما بلافاصله پشیمان شدم و سریع خاموشش کردم. چون واقعا سیگار مضر است. پدر ریه ها را در میآورد. ده دوازده سال سیگاری بودم. پنج سال هم هست که ترک کردم. اما هنوز سینههایم خس خس میکند. و سرفه امانم را بریده. میدانم ده سال برای مصرف سیگار خیلی زیاد نیست. اما واقعا توی همون ده سال هم خساراتی که بهم وارد کرده را میتوانم در خودم ببینم. پدرم یک سیگاری قهار بود و ضرر اش را هم دید سی و پنج سالش بود که مرد. وقتی داشت از خیابان رد میشد که ماشین بهش میزند و درجا میمیرد. راننده ماشین هم فرار میکند. اگر بر اثر تصادف نمیمرد حتما چند سال بعد اش سیگار او را میکشت. این را میگویم که حساب کار دستتان بی آید. سیگار پدرتان را در میآورد.