شدهام یک آدم دقیقه نودی و همهی کار ها را میاندازم دقیقهی نود و در دقایق اضافی تمامش میکنم. کلاً دیگر کیفیت کار هم معنایی ندارد؛ فقط انجام شود٬ کافی است. و پشت اینها یک تفکری خوابیده است٬ مثل بقیه کارهایم که پشتش تفکر خوابیده است. همه جایم تفکر خوابیده است اصلا. خوراکم شده تفکر را بخوابانم اینور و آنور. ایدهام هم برای انجام دادن کارها در دقیقهی نود این است که خب اینکه مهم نیست. انجام هم نشد اشکالی ندارد. اگر یک کار مهمی پیش آمد آنوقت رویش وقت بیشتری میگذارم. اما کارها هیچوقت مهم نمیشوند. میفهمید چه میگویم؟ اهمیت ندارد. حالا بعداً. بی خیال. تخمم. به کیرم کس ننت