یک هلو از توی سبد میوه ها برداشتم. یک هلو. هلو هلو است. خوشمزه است. باید باشد. این طبیعت هلو هاست. اگر خوشمزه نباشند کسی عنش هم نمیدهد به هلو ها تا بخورند. عن. میفهمید؟ عن. اما این هلو که من برداشتم خشک و بدمزه بود. کاملا بد مزه. حالم را با گاز اول بد کرد. پر رو گری کردم و گاز دوم را زدم. توی دهنم عین خمیر چلپ چلپ میکرد. ازش بدم آمد. حالا آوردمش کنار خودم. گذاشتمش روی میز. بهم نگاه میکند. میداند قرار است برود سطل آشغال. چون من آشغال نمیخورم. این رو همه باید بفهمن. حتی هلو ها. هلو های لعنتی. هلو هایی که فک کردهاند گول ظاهرشان را میخورم.